(2011/08/13, 09:36 AM)maryam640 نوشته است: [ -> ]سلام منم بابچه ها موافقم که بایدهمون اول به طرف مقابلمون بگیم
ام اس چیزی نیست که نشه باهاش زندگی کرد،شایدکسی که ام اس داره بتونه بهتراز کسی که سالمه زندگی کنه،محبت بورزه حتی عاشق باشه!
اما سوال من اینه وقتی کسی برای اولین بار میادخواستگاری آدم اگه همون اول بهش بگی که ام اس داری واونم شناختی ازام اس نداشته باشه
ممکنه جابزنه بره!اونوقت چی؟
سلام عزيز
حرفت كاملا منطقيه.اما بنظر من همون اول نبايد بش بگيم.بعد از اينكه هر 2 طرف راضي باشن و جواب مثبت قطعي شد.بهش ميگيم من ام اس دارم.خيلي راحت!و مي گيم: شما چقد از اين بيماري اطلاع داري؟البته بنظر من بايد همه ي خوبي بدي هاشو بش بگيم.اگه حالا مشكلي نداريم شايد 5سال ديگه حمله اي خداي نكرده دست داد و...
من اينطور فكر ميكنم نظر شما چيه بچه ها؟
آقا فرزاد پس انسانیت چی میشه؟چرا آدما راحت از هم میگذرن؟
فاطيما جان
به نظر من اينكه اول بگيد و بعد منتظر جواب باشيد بهتره گلم
(2011/08/13, 11:27 AM)baran. نوشته است: [ -> ]فاطيما جان
به نظر من اينكه اول بگيد و بعد منتظر جواب باشيد بهتره گلم
اگه اون طرف اصلا از اولش ما رو نپسنديده باشه و بخواد بعد از اين جلسه بره و ديگه نياد چرا ما رازمونو بش بگيم كه اونم بره تو جامعه بگه؟
سلام من تازه واردم اما چون این مسئله واسم مهمه نظرم رو میذارم...ببخشید که هنوز نیومده پسرخاله......!
من و نامزدم پارسال درست یه روز قبل از اینکه بیمارستان بستری شم با هم آشنا شدیم...البته آشنا بودیم تو دانشگاه اما صمیمی نبودیم، وقتی واسه اولین بار بهم زنگ زد من هنوز مطمئن نبودم ام اس دارم...البته هنوزم نیستم!!!
اما به هر حال من همه چیز رو بهش گفتم میدونید؟ خیلی سخته روز آشنایی با همسر آینده ات و بیمارستان بستری شدنت تو یه روز باشه!!!!!!!!!!
خلاصه که نامزد من با همه چیز من کنار اومد...چون همدیگه رو خیلی دوست داریم
منم از پارسال تا حالا اصلا علایمی نداشتم و دو ماه دیگه واسه چک آپ باید برم پیش دکترم...
اما اینجا فقط طرفی که قراره همیشه پیشت باشه مهم نیست خانواده اون طرف مهم اند..خانواده اش وقتی موضوع رو فهمیدن یه مقدار شوکه شدن و فکر میکنم یکی ازدلایلی که ما هنوز ازدواج نکردیم همینه!
گاهی میترسم خانواده هامون جلومون رو بگیرن... به نظرم فقط باید به کسی که قراره همسرتون باشه بگین چون به هر حال آگاه کردن یک نفر آسونتر از یه خونواده بزرگه!!!! نیست؟
شاید ام اس من تا چندین سال دیگه عود نکنه یا شایدم اصلن ام اسی نباشه! اون وقت من باید تا آخرین لحظه زندگیم نگاههای اطرافیان رو تحمل کنم؟!؟! گاهی نگفتن بهتره!!! ما مصلن خواستیم خیلی صادق بازی درآریم...
با نیلوفر آبی موافقم.چون دقیقا همین تجربه رو دارم..
سلام دوستای گلم..
به نظر من هیچی بهتر از حقیقت نیست (به قول معروف هیچوقت ماه پشت ابر نمیمونه) آخرش که میفهمن..
هرچه زودتر راستشو بگیم بهتره والا بعد ازدواج طرف مقابل اگه بفهمه......اوه اونوقت بیا و درستش کن..
درسته که من شرایط شما رو ندارم ولی من هم مشکلی داشتم که همون اول پیشنهاد قبل ازدواج حقیقت رو به همسرم گفتم و این یه امتیاز مثبتی شده واسه من...الان هم همسرم هرچی که باشم هر شرایطی که داشته باشم باز هم واقعا مثل کوه پشتمه و شونمو خالی نمیکنه...
منکه فقط ردشون میکنم و تا حالا جرات نداشتم که به هیچ کدوم از خواستگارام بگم بیمارم...ولی اگه یه روز آمادگیشو پیداکردم فقط به طرف مقابلم میگم وبهش میگم مثه یه راز بین خودمون بمونه...من هم موافقم .به نظرمن لازم نیست به خانوادش چیزی بگی
ولی آیناز جون اگه یه روزی خانوادش بفهمن چی؟ فکر نمیکنی دیدشون نسبت بهت عوض میشه؟
بعد واسه خودت بد نمیشه؟ (هرچقدر هم شوهرت هواتو داشته باشه)..
نیلو جان چراباید اینطوری بشه اگه آگاهی و شناخت پیدا کنند چنین اتفاقی نمیوفته