وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: ازدواج و ام اس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429
سلام دوستان من 16ساله ام اس دارم الان 5ساله که ازدواج کردم،بنظرمن طرف مقابل خیلی مهمه تواین مساله
خانواده همسرم باازدواج مامخالف بودن هم بخاطر بیماریم هم بخاطراینکه من ازهمسرم بزرگتربودم ولی بالاخره تونست خانوادش روراضی کنه باهم ازدواج کردیم الان هم [/size]زندگی خوبی داریم
(2016/09/29, 09:30 AM)مارییا نوشته است: [ -> ]سلام.ببخشید اینجا کسی قبله ازدواجش ام اس داشته؟میشه اگه کسی بوده پیام خصوصی بهم بده.من قبل از ازدواجم ام اس گرفتم والان دوساله عقد هستم وبتافرون مصرف میکنم مادرم هزینه داروما تقبل کرد وگفت آیتده دخترما تامین می کنم حتی موقعی که داشتم خانه هم براش می خرم.الان بهم میگه مامانت بهم قول داده.یا میخواسته با دروغ پیش ببره یا می خواسته منا به تو غالب کنه.ولی من با شوهرم هیچ مشکلی ندارم.

من متوجه نشدم . اگه همسرتون اینا رو گفتن ، چطور میگید مشکلی نیست ؟ اگه شما رو دوست دارن نباید شما و خونوادتون رو تحت فشار قرار بدن .

امیدوارم برداشت من غلط باشه . ولی اگه مادرتون چیزی خریدن حتما به نام خودتون باشه و به نام شما بمونه . ممکنه قصد سوء استفاده داشته باشن.

البته منو ببخشید ، نمیتونم نظرم رو نگم که مواظب عواقب ازدواج با همچین افرادی باشید . چون ازدواج باید سبب آرامش بشه نه خدای نکرده تنش و استرس و...
شاید مشکلات من ازهمتون کمتر باشه ولی منم به اندازه ی خودم توی این چندساله سختی کشیدم و حرف شنیدم که یه مقداریش هم بخاطر مریضیم بود
زیاد خواستگار نداشتم واقعیتش ولی اگر کسی به دلم مینشست بهش میگفتم مریضم اونام میرفتن....
دوروز پیش عصری یه خانمی اومد واسه پسرش منو دید من فقط یکی از مشکلاتمو گفتم بهش (همونی که توی خیلی از تاپیکها گفتم وچندتا از بچه های تلگرامی خوب میدونن)اونم گفت اشکال نداره مهم نیست اخلاقت مهمه و ایمان...
رفتش یه ساعت بعد زنگ زد گفت میخوام پسرمو بیارم(چون از تهران اومده بودن قم نمیخواستند دوباره کاری کنند )مادرمم گفت باشه
خلاصه پسرشو آورد رفتیم توی اتاق گذاشتم حسابی حرفاشو زد آخراش گفتم من یه مشکلی دارم که درحال تشخیص هستم واقعیتش اینه که هزینه ی درمانم الان چیزی درنمیاد بخاطر بیمه ام ولی با بیمه ی شما (تامین اجتماعی بود)شاید ماهی یک میلیون بشه!!!اولش یه جوریش شد بعد گفت اصلا مهم نیست جور میشه و ازین حرفها
درضمن اینم بگم که این آقا کلا با شغل خانم مشکل داشت یعنی مثلا نمیشد بگم خودم هزینه درمانمو میدم....
خلاصه فردا ظهرش مادرش اس ام اس داد به مادرم گفت قسمت نیست و ازین حرفها ببخشید مزاحم شدیم
منم اصلا ناراحت نشدم
فقط دیگه قید ازدواج رو زدم و اصلا دیگه نمیخوام ذهنمو درگیر کنم ...آسایشم واسم مهمتره شاید آدم توی مجردی آسایشش بیشتر از متاهلی باشه تصمیم گرفتم دیگه حرص نخورم!!!happy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
(2016/10/02, 09:58 PM)silent نوشته است: [ -> ]شاید مشکلات من ازهمتون کمتر باشه ولی منم به اندازه ی خودم توی این چندساله سختی کشیدم و حرف شنیدم که یه مقداریش هم بخاطر مریضیم بود
زیاد خواستگار نداشتم واقعیتش ولی اگر کسی به دلم مینشست بهش میگفتم مریضم اونام میرفتن....
دوروز پیش عصری یه خانمی اومد واسه پسرش منو دید من فقط یکی از مشکلاتمو گفتم بهش (همونی که توی خیلی از تاپیکها گفتم وچندتا از بچه های تلگرامی خوب میدونن)اونم گفت اشکال نداره مهم نیست اخلاقت مهمه و ایمان...
رفتش یه ساعت بعد زنگ زد گفت میخوام پسرمو بیارم(چون از تهران اومده بودن قم نمیخواستند دوباره کاری کنند )مادرمم گفت باشه
خلاصه پسرشو آورد رفتیم توی اتاق گذاشتم حسابی حرفاشو زد آخراش گفتم من یه مشکلی دارم که درحال تشخیص هستم واقعیتش اینه که هزینه ی درمانم الان چیزی درنمیاد بخاطر بیمه ام ولی با بیمه ی شما (تامین اجتماعی بود)شاید ماهی یک میلیون بشه!!!اولش یه جوریش شد بعد گفت اصلا مهم نیست جور میشه و ازین حرفها
درضمن اینم بگم که این آقا کلا با شغل خانم مشکل داشت یعنی مثلا نمیشد بگم خودم هزینه درمانمو میدم....
خلاصه فردا ظهرش مادرش اس ام اس داد به مادرم گفت قسمت نیست و ازین حرفها ببخشید مزاحم شدیم
منم اصلا ناراحت نشدم
فقط دیگه قید ازدواج رو زدم و اصلا دیگه نمیخوام ذهنمو درگیر کنم ...آسایشم واسم مهمتره شاید آدم توی مجردی آسایشش بیشتر از متاهلی باشه تصمیم گرفتم دیگه حرص نخورم!!!happy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif

به قول معروف نمیخوام مثل پیرزن ها غر بزنم و ناله و نفرین سر بدم
ولی
همینایی که میشنون ماها مشکل داریم و میرن تو افق، خودشون میدونن که در حال حاضر سالمن و حتما سالم باقی خواهند ماند؟Cheshm-posht2
باور کنید خیلی هاشون کلی بیماری دارن یا نمیدونن یا اصلا تو جلسه خواستگاری بیان نمیکنن
یه آقایی رو میشناسم که بیماری پوستی داشته بعد ازدواج همسرش فهمید. بهش گفت چرا نگفتی میگه فکر کردم اگزما دارم و یه پماد بزنم خوب میشه!!!!!!
ببینید یه همچین موجوداتی هستند(منظورم فقط آقایون نیست کلی گفتم، همه ی اونایی که فکر میکنن سالمن)
عشق از آن مردان شجاع است براي ترسوها مادرانشان زن مي گيرد. نزار قباني
حالا ببين بخون تحقيق كن فكر كن و راه درستشو پيدا كن ولي مثل ترسوها صحنه رو ترك نكن عزيز من و ما
من مشکل ظاهریم رو به مادرها یا خواهرهایی که میان میگم ولی اصل قضیه رو به خود پسر میگم که معمولا هم قبول نمیکنند.
منم با شما پائیزه موافقم همش پیش خودم میگم توی هر مطبی که میرم از هررنج سنی هست پیرو جوون بچه و بزرگ بعد چه جوریه که هر کس میاد خواستگاری من کاملا سالمه؟؟؟شانسه والا
نمیدونم شایدم به قول شما مخفی کاری میکنند....
من یک ساله که ازدواج کردم خانواده همسرم از بیمار بودنم چیزی نمیدونن با همسرم دوسال دوست بودیم و منم یک سال بعد از دوستیمون فهمیدم ام اس دارم خیلی بهش اصرار کردم که ولم کنه و بیشتر فکر کنه یکبار هم همین اتفاق افتاد و خواست که بیشتر فکر کنه خیلی کش مکش داشتیم تا بلاخره ازدواج کردیم چون واقعا همديگه رو دوست داشتیم الانم زندگيمون خداروشکر خوبه و همسرم خیلی حواسش بهم هست اما خب زندگی کردن با یه آدم سالم سخته بیشتر دلم براش میسوزه که گیر من افتاده! من مثل همه شما حساسم زودرنجم و وقتی خانواده همسرم نمیدونن که وقتی من ناراحت میشم و استرس طولانی مدت داشته باشم ممکنه اتفاق بدی برام بیفته Confused کلا سخته دیگه ای کاش این بیماری ربطی به استرس و ناراحتی نداشت چون من واقعا سختمه بعد از هر ناراحتی سرگیجه م بیشتر ميشه و پاهام ضعف میگیره angry2 و ميدونم که ناراحتی همیشه هست مجرد هم بودمم کلی غم و غصه داشتم
(2016/10/07, 09:27 PM)nilan نوشته است: [ -> ]من یک ساله که ازدواج کردم خانواده همسرم از بیمار بودنم چیزی نمیدونن با همسرم دوسال دوست بودیم و منم یک سال بعد از دوستیمون فهمیدم ام اس دارم خیلی بهش اصرار کردم که ولم کنه و بیشتر فکر کنه یکبار هم همین اتفاق افتاد و خواست که بیشتر فکر کنه خیلی کش مکش داشتیم تا بلاخره ازدواج کردیم چون واقعا همديگه رو دوست داشتیم الانم زندگيمون خداروشکر خوبه و همسرم خیلی حواسش بهم هست اما خب زندگی کردن با یه آدم سالم سخته بیشتر دلم براش میسوزه که گیر من افتاده! من مثل همه شما حساسم زودرنجم و وقتی خانواده همسرم نمیدونن که وقتی من ناراحت میشم و استرس طولانی مدت داشته باشم ممکنه اتفاق بدی برام بیفته Confused کلا سخته دیگه ای کاش این بیماری ربطی به استرس و ناراحتی نداشت چون من واقعا سختمه بعد از هر ناراحتی سرگیجه م بیشتر ميشه و پاهام ضعف میگیره angry2 و ميدونم که ناراحتی همیشه هست مجرد هم بودمم کلی غم و غصه داشتم

الان دو ساله ام اس دارین مراقب باشین من تا شش سالگی مشکل نداشتم بیشتر نیاز به مشاور دارین میشه تا اخرش خوب باشین میشه .. بستگی به خودتون داره همسرتون که هست کمکتون میکنه ... باید بیخیال بودنو یاد بگیرین تو زندگی غم هست استرس هست و .. خیلی چیزای دیگه خودتون باید حذف کردن استرس رو یاد بگیرین تو کار و تو زندگی .قدر موقعیتو بدونین من با نه فهمیدم ام اس دارم و با حمله ای که نه سرم آورد روبرو شدم کل بدنم سر شد و برگشت ولی پلاکاش تو نخاع و سرم هست. خانواده همسرتون رو همسرتون باید حل کنه موضوع مهمی نیست
(2016/10/07, 11:29 PM)i_sh نوشته است: [ -> ]
(2016/10/07, 09:27 PM)nilan نوشته است: [ -> ]من یک ساله که ازدواج کردم خانواده همسرم از بیمار بودنم چیزی نمیدونن با همسرم دوسال دوست بودیم و منم یک سال بعد از دوستیمون فهمیدم ام اس دارم خیلی بهش اصرار کردم که ولم کنه و بیشتر فکر کنه یکبار هم همین اتفاق افتاد و خواست که بیشتر فکر کنه خیلی کش مکش داشتیم تا بلاخره ازدواج کردیم چون واقعا همديگه رو دوست داشتیم الانم زندگيمون خداروشکر خوبه و همسرم خیلی حواسش بهم هست اما خب زندگی کردن با یه آدم سالم سخته بیشتر دلم براش میسوزه که گیر من افتاده! من مثل همه شما حساسم زودرنجم و وقتی خانواده همسرم نمیدونن که وقتی من ناراحت میشم و استرس طولانی مدت داشته باشم ممکنه اتفاق بدی برام بیفته Confused کلا سخته دیگه ای کاش این بیماری ربطی به استرس و ناراحتی نداشت چون من واقعا سختمه بعد از هر ناراحتی سرگیجه م بیشتر ميشه و پاهام ضعف میگیره angry2 و ميدونم که ناراحتی همیشه هست مجرد هم بودمم کلی غم و غصه داشتم

الان دو ساله ام اس دارین مراقب باشین من تا شش سالگی مشکل نداشتم بیشتر نیاز به مشاور دارین میشه تا اخرش خوب باشین میشه .. بستگی به خودتون داره همسرتون که هست کمکتون میکنه ... باید بیخیال بودنو یاد بگیرین تو زندگی غم هست استرس هست و .. خیلی چیزای دیگه خودتون باید حذف کردن استرس رو یاد بگیرین تو کار و تو زندگی .قدر موقعیتو بدونین من با نه فهمیدم ام اس دارم و با حمله ای که نه سرم آورد روبرو شدم کل بدنم سر شد و برگشت ولی پلاکاش تو نخاع و سرم هست. خانواده همسرتون رو همسرتون باید حل کنه موضوع مهمی نیست

بعد از تشخیص بیماریم با اطلاعاتی که به دکترم دادم متوجه شدیم که من از 8 سال پیش به این بیماری مبتلا بودم و پزشکان محترمی که پیششون ميرفتم حمله های منو ميخواستن با آرام بخش مداوا کنن! در اصل دوساله دارو استفاده میکنم
خانواده همسرمم گاهی دلم ميخواد بهشون بگم ولی نميشه همسرم دوست نداره اونا بدونن
مثلا روزه داری برای من واقعا سخته و سردرد های وحشتناکی میگیرم اما خب مدام ازم میپرسن که چرا!؟ و سوالات آزار دهنده ی دیگه...
روزه که الان بگیرین میگن چرا سالماش نمیگیرنhappy0065.gif
موفق باشین
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429