حرف بدی نزده که گفته دوست باشید بعد کم کم برای کار و زندگی برنامه ریزی کنید
ببخشیدا ازدواج باید با شناخت باشه، خب تو مدت دوستی میفهمه که تحمل شرایط دخترخانم رو داره یا نه، دختر خانم هم میفهمه این آقا به دردش میخوره یا نه. حالا یک سال همدیگرو بشناسند بده؟
همین اول بسم الله الرحمن الرحیم عقد کنیم که نشد، اسمش بیفته تو دهنها خوبه!
من موافق 100 درصد دوستی هستم، چون تو این دوران اگر با عقل و علاقه به موازات پیش برن شناختشون کامل میشه، اینو همه می دانن که دو نفر که به هم حداقل حس رو دارن دیر یا زود وابستگی پیدا میکنند، پس از ترس وابستگی نباید از شناخت دور شد
بعد هم تو این مدت اسباب ازدواج رو فراهم می کنند. اتفاقاً دوستی طولانی باشه عقد کوتاه باشه بهتره، چون تو اون دوران انقدر همه بهت فشار میارن که نمی تونی درست تصمیم بگیری
دعواها و اختلافها هم دقیقاً تو دوران عقد و نامزدی
من و همسرم 9 سال دوست بودیم، تازه تو سال سوم مطمئن شدم که به درد زندگی با من میخوره
بعد از عقد هم بیماری همسرم معلوم شد، خانواده هامون سر بیماری شوهرم طردمون کردند ولی ما از هیچی نترسیدیم تا تهش وایسادیم. همسرم قبل از خواستگاری ام آر آی کرده بود و به گفته خودش دکتر تشخیص نداده بود، خب خانواده من قبول نمیکردند میگفتند پنهان کاری کردند، ولی من یقین داشتم که شوهرم دروغ نگفته، چرا چون شناختم کامل بود.
زندگی زیر یک سقف زمین تا آسمان با دوستی و نامزدی هم تفاوت داره، ولی خب اون دوران کمکی برای شناخت اولیه و آمادگی شروع یک سفر
من اگر با شناخت ازدواج نکرده بودم تحمل شرایطی که برام پیش آمد و پیش میاد رو نداشتم و قطعاً جا میزدم
تشكر از همه ممنونم واقعا
من فكر كنم يكم منظورمو بد رسوندم
مشكل من ترديد بين موندن يا نموندن نيس
من هستم هر چي بشه ميدونم هر چي بشه پاش هستم،استدلال من اينه ممكنه سال بعد همين موقع منم جز ام اسي ها بشم كدوم شما ها خواستين؟؟خواست خداست يا حتي بدتر چقدر مريض داريم كه دكترا ميگن ديگه ماه بعد تمومه...چقدر مرده داريم كه سنشون از من كمتره؟؟؟تقدير خداست دست من و شما نيس هيچ كس از فرداش خبر نداره همه هم بلا شك مريض ميشن حالا مريضي هاي مختلف پس كسر نيس عيب نيس تقديره مثل كوتاه بلندي سفيد سياهي اگه كسي به خدا بگه واي چرا من سياهم گناه نيس؟؟
مشكل من اينه
دنبال يه جمله م يه حرفي كه به دلش بشينه يه چيز كه آرامش قبلو از سمت من بهش بده
ميدونيد الان خيلي بده وضع حرف محبت آميز بزنم ميگه ترحمه حرف محبت آميز نزم ميگه سردي كلا اينجوريه
مي خوام بفهمه كه همه چيز مثل سابقه
چجوري بهش ثابت كنم؟؟؟الان من دنبال اون لفظم اون حرف متقاعد كننده اون جمله آرامش بخش،اوني كه شايد خودش دوست داره از ته دل من بشنوه
من كلا بد حرف ميزنم منظورم نميرسه ولي ميگن تو حديث روضه بخوان از اين محمل
الان اون واينميسته اونو چه كنم؟؟؟
نمي دانم تا به حال با چند نفر صحبت كردم منتهي همه پس از اينكه موضوع بيماريم را مطرح كردم جواب رد دادند. مستاصل شدم و درمانده. من تابع اصول بودم اما به قول يكي از دوستان زهي خيال باطل. ديشب تنهايي نشستم و گريه كردم...
نمیدونم شاید شاید از پس ازدواج بربیام
نمیدونم
امروز تو محل کار یه خانوم با روی خندون اومد پیشم خب منم مثل همیشه یه لبخندی به لبام دارم
گفت برادر من شما رو اینجا دیده و از شما خوشش اومده
اومدم بپرسم ببینم قصد ازدواج دارید من که بار اولم نبود اونجا ازم خواستگاری میکردن با همون لبخند بهش گفتم نه من قصد ازدواج ندارم دیدم که دیگه اون لبخندش از بین رفت گفت ندارید گفتم نخیر
وقتی رفت از اتاق بیرون پرده رو زدم کنار دیدم رفت پیش یه آقایی و باهم رفتن بعد چند دقیقه خود اون آقا به بهونه پروندش اومد پمنم که فهمیدم اون بوده با اخم کارشو راه انداختم و رفت
نمیدونم باید چیکار کنم دلم میخواد یه حلقه فورمالیته بندازم تو دستام ولی نمیدونم چجوری جواب این همه همکارا رو بدم
مجبورم همینطوری سر کنم!
چرا
چرا
میخوای تا اخر عمر مجرد بمانی باشه حرفی نیست
(2014/04/08, 01:33 PM)مریییم نوشته است: [ -> ]امروز تو محل کار یه خانوم با روی خندون اومد پیشم خب منم مثل همیشه یه لبخندی به لبام دارم
گفت برادر من شما رو اینجا دیده و از شما خوشش اومده
اومدم بپرسم ببینم قصد ازدواج دارید من که بار اولم نبود اونجا ازم خواستگاری میکردن با همون لبخند بهش گفتم نه من قصد ازدواج ندارم دیدم که دیگه اون لبخندش از بین رفت گفت ندارید گفتم نخیر
وقتی رفت از اتاق بیرون پرده رو زدم کنار دیدم رفت پیش یه آقایی و باهم رفتن بعد چند دقیقه خود اون آقا به بهونه پروندش اومد پمنم که فهمیدم اون بوده با اخم کارشو راه انداختم و رفت
نمیدونم باید چیکار کنم دلم میخواد یه حلقه فورمالیته بندازم تو دستام ولی نمیدونم چجوری جواب این همه همکارا رو بدم
مجبورم همینطوری سر کنم!
فقط میتونم بگم...
خدا هست... خدا هست...خدا هست هنوز
نمیگم اول بسم الله عقد کنن "همسر یه قهرمان" عزیزم
ولی شما توی دوستی میتونین طرفتونو کامل بشناسین؟ولله که نمیتونین...تمام روانشناسا هم معتقدن که توی دوران دوستی نمیتونین طرفتونو بشناسین...
چرا؟من میدونم چرا...چون توی اون مدت شما بهترین حالت ممکنو دارین...هیچ ضعفی نشون نمیدین از خودتون...اما مگه همیشه اونطوی هستین؟مطمئنا نه!!!!
راه عاقلانش چیه؟؟ آقا پسر از خانم خوشش اومده...باخانواده مطرح میکنه...و به خانواده دختر خبر میدن..اگه اوکی دادن میان خونشون برای آشنایی...دقت کنین...آشنایی
نه عقد...یمدت بانظارت خانواده ها میتونن همدیگرو بشناسن...چه ایرادی داره؟
اگه مناسب بودن که دیگه حرفی توش نیس...خیلی ساله که نمونه های دوستی رو میبینم که تو90درصد موارد ازدواج صورت نمیگیره ...
اون 10 درصدم اونی که من دارم توی اطرافم میبینم واقعا زندگیاشون وحشت ناکه...حالا اونایی که من ندیدم شاید خوشبخت شدن...که ایشالله همه همینطور باشن..
ولی فقط10 درصد...
mahdimotamedi تنها حرفی که میتونی بهش بگی اینه که "قلبم تورو انتخاب کرده برای ایندم" همین
خوب یکجا کاملا بصورت سنتی پسر به خانواده اش میگه زن میخوام و خانواده بهش معرفی میکنن که البته کم هست
اکثریت که انتخاب ها با خودشون و بشکل رابطه دوستی هست توصیه میکنم زیاد رابطه دوستی طولانی نباشه و خود واقعی باشیم این خود واقعی خیلی خیلی مهمه
از توهمات و خیالات هست که یکی خودش رو کامل فرض کنه و عیبی نداشته باشه ،دین ادم با ازدواج کامل میشه چه برسه بقیه چیزا.......