(2013/11/24, 11:36 PM)اکبر نوشته است: [ -> ]ما سال 82 جدا شدیم و من سال 86 تا موقع ازدواجم....
بابا ولم کنیدغلط کردم رو برا این لحظه ها گذاشتن غلط کردم
فقط خاطراتی رو که به زور فراموش کردم رو یه شبه جولو چشمام اوردید
سلام
معذرت که باعث یادآوری خاطرات بد شدم
ولی خدا هست
میخوام یه سؤال دیگه بپرسم امیدوارم منو ببخشید و اگه دوست نداشتین جواب ندین ولی برام مهمه بدونم!!!!!
بعد از ام اس خانومتون جدا شدن؟ یعنی در سلامتی ازدواج گردین؟
من بعد از اردواجم ام اس گرفتم 2سال بعد ار ادواجم
الان 12سال میگذره 2تا پسر دارم
همسر خوبی هم دارم
فقط یه نصیحت بهمه چه خانوم چه اقایانی که ام اس دارند همیشه به فکر تقویت وضع مالی خود باشید
ویه سد دفاعی محکمی در برابر پیشرفت بیماریتون با مصرف دارو /تغذیه صحیح/ورزش/تقویت ایمان ونگرش مثبت به رندگی ایحاد کنید[size=large]
(2013/11/24, 11:53 PM)nader_wanton نوشته است: [ -> ]اکبر جان.چی بگم سخته واقعا نمیتونم درکت کنم که چه سختی هایی کشیدی.اما امیدوارم الان خوشبخت باشی
درمورد شما طلوع خانوم.همه ی پسرها مثل هم نیستند همونطور که همه ی دخترا مثل هم نیستند.کی گفته ما خیلی راحت پاپس میکشیدخترایی هم هستند که خیلی راحت اوناهم پاپس میکشند .پس زود قضاوت نکنید.به خدا ما همه مثل همیم.هم اخلاقاشون و رفتاراشون مثل هم نیست.
و اینکه گفتید نظرتون درمورد ازدواج 2تا ام اسی باهم باید بگم هر شخصی نظرخاصی داری که قابل احترامه.ولی یکی از بچه های همین انجمن گفت که دوست نداره با یه ام اسی دیگه ازدواج کنه چون استرس و بیماری اونم روی زندگی جفتشون تاثیر میزاره که من باهاش موافق بودم از اونطرفم یکی دیگه میگفت بهتر همو درک میکنیم که بازم با اونم موافقم اما من ترجیح میدم جفتشون ام اسی نباشند البته این نظر منه.من ام اس ندارم شاید درست درکت نمیکنم باید ببخشید در این مورد.
اما برای همتون ارزوی خوشبختی دارم
دقیقا نادر جان
طلوع خانم رفتار ادما رو جنسیتشون تعیین نمیکنه
هردو انسان هستند و خوب و بد در هر دو جنس هستش
حالا شما اون قسمتش براتون برجسته تر هستش
شاید یه پسر اصلا خود من بیام عکس حرف شما روبزنم
این رو ما زمانی که از بچگی رشد کردیم تومون تقویت کردن که البته همه اما یکمیش رو دارن
منظورم حس فمینیستی هستش
سخت نگیرید
زندگی میگذره
دوتا ام اس ای هم میتونن خوشبخت بشن همونطور که دوتا غیر ام اس ای میتونن
(2013/11/26, 02:26 PM)مرتضی نوشته است: [ -> ] (2013/11/24, 11:53 PM)nader_wanton نوشته است: [ -> ]اکبر جان.چی بگم سخته واقعا نمیتونم درکت کنم که چه سختی هایی کشیدی.اما امیدوارم الان خوشبخت باشی
درمورد شما طلوع خانوم.همه ی پسرها مثل هم نیستند همونطور که همه ی دخترا مثل هم نیستند.کی گفته ما خیلی راحت پاپس میکشیدخترایی هم هستند که خیلی راحت اوناهم پاپس میکشند .پس زود قضاوت نکنید.به خدا ما همه مثل همیم.هم اخلاقاشون و رفتاراشون مثل هم نیست.
و اینکه گفتید نظرتون درمورد ازدواج 2تا ام اسی باهم باید بگم هر شخصی نظرخاصی داری که قابل احترامه.ولی یکی از بچه های همین انجمن گفت که دوست نداره با یه ام اسی دیگه ازدواج کنه چون استرس و بیماری اونم روی زندگی جفتشون تاثیر میزاره که من باهاش موافق بودم از اونطرفم یکی دیگه میگفت بهتر همو درک میکنیم که بازم با اونم موافقم اما من ترجیح میدم جفتشون ام اسی نباشند البته این نظر منه.من ام اس ندارم شاید درست درکت نمیکنم باید ببخشید در این مورد.
اما برای همتون ارزوی خوشبختی دارم
دقیقا نادر جان
طلوع خانم رفتار ادما رو جنسیتشون تعیین نمیکنه
هردو انسان هستند و خوب و بد در هر دو جنس هستش
حالا شما اون قسمتش براتون برجسته تر هستش
شاید یه پسر اصلا خود من بیام عکس حرف شما روبزنم
این رو ما زمانی که از بچگی رشد کردیم تومون تقویت کردن که البته همه اما یکمیش رو دارن
منظورم حس فمینیستی هستش
سخت نگیرید
زندگی میگذره
دوتا ام اس ای هم میتونن خوشبخت بشن همونطور که دوتا غیر ام اس ای میتونن
سلام
با اینکه انسان باید جنبه ی انسانیت رو بنگره بدون غرض ورزی شکی نیست ولی من براساس واقعیتا که دیدم گفتم و از قدیم گفتن مشت نمونه ی خرواره!!نیست؟
البته همیشه استثنائاتی هم وجود داره
ومطمئنم تو اینجا از اون استثنائات وجود داره و من به همه احترام میذارم
پایدار باشید
اومدم فقط بنویسم از اینکه خدا شاید دست نداشته باشه تو کار ما ادم ها این ماییم که سرنوشت خودمون رو تعیین میکنیم.این خود ماییم که به کسی که دوست داریم میرسیم.خدافقط بهمون راه رو نشون میده ما انتخاب میکنیم که چی بشیم؟که تبدیل بشیم به هر چیزی که خودمون انتخاب میکنیم.به اینکه...
وای چقدر دلم گرفته
فقط باید پیش بری هر جور شده نباید به عقب برگشت برو جلو
(2013/11/29, 06:41 PM)nader_wanton نوشته است: [ -> ]اومدم فقط بنویسم از اینکه خدا شاید دست نداشته باشه تو کار ما ادم ها این ماییم که سرنوشت خودمون رو تعیین میکنیم.این خود ماییم که به کسی که دوست داریم میرسیم.خدافقط بهمون راه رو نشون میده ما انتخاب میکنیم که چی بشیم؟که تبدیل بشیم به هر چیزی که خودمون انتخاب میکنیم.به اینکه...
وای چقدر دلم گرفته
فقط باید پیش بری هر جور شده نباید به عقب برگشت برو جلو
حرفاتون قشنگه و البته کلیشه!!!
اما نه حالا که خوب فکر میکنم و می بینم با اینکه سالمید و دغدغه ی بیمارا اونقدر درگیرتون کرده که باعث شده تو انجمن عضو بشید بهتون تبریک میگم
(2009/07/14, 05:44 PM)sima نوشته است: [ -> ]سلام بر عزيزان جان
به نظر من چون اين بيماري اکثر مواقع گريبان جوانان که شايد اکثريتقريب به اتفاق در سن ازدواج باشند را مي گيرد
بهتر ديدم که بخشي هم داشته باشيم که در آن نظرات و عقايد نوشته بشه و مسائلي را که در اين مورد براي همديگر پيش آمده باهم در ميان بگذاريم
از آنجايي که بيشتر ما در مطرح کردن بيماريمان با ديگران مشکل داريم در اين مورد بحراني هم بيشتر از مواقع ديگر فکر مان را به خودش مشغول مي کند که آيا اين مسئله را با طرف مقابل در ميان بگذاريم يانه؟
اگر نگوييم درست نيت و در آينده ممکن است مشکل زا شود
اگر بگوييم از آنجاييکه مردم م بسيار فهميده هستند به احتما زاد پا پس مي کشند
و به اين ترتيب اين فرشته ها شايد مجبور شوند تا هميشه بي مونس و همدم بمانند
شايد به نظر بعضي ها من جمله خود من اين مسئله مهم نباشه ولي� � � � � � �
ولي
اين واقعيت را بايد باور کرد که هميشه خانواده در کنار آدم نيست
doroste ama khodaro shokr vase man kenaram mund hata moghei k iin mozo ro fahmid kheyli kalanjar raftam goftam shayad mondanesh alakie ama mond khodaro shokr
خب صادقانه بخواهیم حرف بزنیم اینه که همه ما این بیماری رو داریم، شاید خیلی وقتها شکر خدا سالم و سرحالیم ولی خب من خودم فرضاً آمپول که میزنم تا دو روز آدم نیستم. خیلی زود خسته و عصبی میشم، مطمئنم اگر همسر آینده ام درکم نکنه مسلماً به مشکل می خوریم چون خوب می دانم یکسری تواناییهام از یک آدم نرمال کمتره
واقعاً تو این شرایط نمیشه همه گله ها رو بذاریم رو دوش طرف مقابل، اونم داره پا به پای ما با بیماریمون زندگی میکنه دیگه
دوستای خوبم سلام
من 8ماهه ازدواج کردم میدونستم همسرم یه بیماری داره و آمپول استفاده میکنه دیگه نمیدونستم اسم مریضیش چیه تازه فهمیدم که ام اس داره و نزدیکه 5ساله که این بیماری رو داره.اصلا ذره ای عشقم بهش کم نشده بلکه بیشتر هم شده چون لایق محبت کردنه همه شما ها مهربون هستین نمیدونم خصوصیت شما ام اسی ها هست که عین فرشته ها روحتون لطیفه یا فقط شوهر من اینطوریه.فقط خیلی نگرانشم نذاشتمم کسی از این بیماریش مطلع بشه یه رازه بین منو اون.فقط میترسم سلامتیش رو از دست بده تو این مدت هیچ حمله ای یا اتفاقی نیافتاده که ببینم چطوری میشه.شما ها که این تجربه رو دارین بگید رفتارم باهاش چطور باشه بهتره؟دلم میخواست می مردم ولی نمیشنیدم که اون مریضه.میخوام بگم شما ها نباید دور ازدواج رو خط بکشین فقط باید دنبال کسی باشین که شمارو قبول داشته باشه.شاید انتخاب شدیم واسه امتحان الهی.خدا کنه بتونم تا عمر دارم درکنارش باشم.فقط اینو میدونم که خیلی حساس و زودرنجه واسه همین اصلا نمیزارم ناراحت بشه.