حتی اگرم نزاره باید گفت والدینش که این همه براش زحمت کشیدن حق اینو دارن که بدونن
اینکه پشیمون بشه هیچ ربطی به دونستن پدر مادرش نداره اگه واقعاً دوستت داشته باشه پشیمون نمیشه و در هر شرایطی کنارت خواهد بود
اگه قسمت باشه به هم برسین میرسین اگرم قسمت نباشه به هم برسین حتماً حکمتی داشته که خدا میدونه ما هم نمیتونیم درک کنیم
در روزنامه بهار در یادداشتی طنز می خوانید:
من، یک پسر 20ساله، هیچ هیچ هیچ تصوری از ازدواج ندارم. از کلیشه ها بیرون برویم، چرا اصلا ازدواج؟ چون نسلهای قبل ازدواج می کردند، ما هم باید ازدواج کنیم؟ یعنی یک عادت اجتماعی است یا چیزی مثل این؟ من توی کتم نمی رود این حرفها و صحبت ازدواج اگر حرف حساب است، حرف حساب هم حالیم نمی شود.
به نظر من به عنوان یک آدم 20 ساله ازدواج هیچ توجیه منطقی و عقلی ندارد. این که خوبیهایی دارد و قضیه نیازهای آدم و چیزهای دیگر که خط قرمز است این جا صحبت کردن در موردشان، درست! اما وقتی کسی می خواهد کاری کند، می بیند چه چیزهایی به دست آورده و چه چیزهایی از دست می دهد، در ازدواج بیشتر از آن که به دست بیاوری، از دست می دهی. فاجعه بزرگتر از آن که قرار است یک نفر را بقیه عمرت تحمل کنی؟ صبح ببینیش، ظهر با او غذا بخوری، شب را کنار یکدیگر بگذرانید، روز بگذرد و ماه و سال و سال های بعد و شما همچنان کنار هم باشید. کسانی که ازدواج کرده اید، یک سوال جدی دارم از شما! شما حوصله تان سر نمی رود یک نفر آن قدر توی زندگیتان است؟
من با دوستانم سفرهای بسیاری رفته ام، ولی کلا سفر کیفش نهایتا یک هفته است، بعدش دیگر حوصله تان از هم سر می رود، حرفی برای گفتن ندارید. چطور آدم 60 سال ور دل یک نفر بنشیند و با او صحبت کند؟ فاجعه است. قلبم درد می گیرد وقتی به این فکر می کنم یک نفر قرار است در همه چیز با شما شریک باشد، فکرش را بکنید، همه چیز! دیگر نمی توانید با رفقایتان تا نصف شب خیابان گردی کنید، دیگر نمی توانید هرچه دلتان خواست بخورید، دیگر نمی توانید هر برنامه ای را که خواستید ببینید، باید رمز لپ تاپ و موبایلتان را هم به او بگویید،... این یکی دیگر غیرقابل تحمل است. نقض حریم شخصی در ازدواج بیداد می کند، من تعجب می کنم چرا در قانون مجازاتی برای ازدواج کردن نداریم.
غیر از اینها من نسل چهارمی به شدت دمدمی مزاج هستم، حال نمی کنم دو روز بیشتر پشت سرهم یک لباس را بپوشم، از آدمهایی که عطر مخصوص خودشان را دارند حالم به هم می خورد، آنها تکراریترین آدمهای دنیا هستند، هیچ وقت نشده عطر مخصوص داشته باشم، هردفعه از یک مدل عطر استفاده می کنم، مسیری که برای دانشگاهم انتخاب می کنم هربار از یک طرف است، هربار به یکی از دوستانم بیشتر متمایل می شوم، گاهی دلم می خواهد شاعر بشوم و گاهی ورزشکار و من یک مشت هستم نمونه خروار نسلم، ما آدمهایی به شدت تنوع طلبیم و ازدواج با روح تنوع طلبی در تضاد مستقیم است.
من آن قدر دمدمی مزاجم که الان دقیقا بعد از 400 کلمه دارم به این فکر می کنم ازدواج آن قدرها هم بد نیست، ازدواج خیلی عالیست و هیچ دشواری هم ندارد. فکر کن یک سرماخوردگی ساده داشته باشی و کسی کنارت نباشد، فکر کن یک دوست دلت را شکسته باشد و کسی نباشد که با او درد دلت را بگویی، فکر کن به چیزهایی که من نمی توانم آنها را بنویسم اما تو می توانی تصور کنی، فکر کن به عشق که هیچ وقت تکراری نمی شود و هر روز شیرین تر می شود، فکر کن توی تنوع طلب با یک تنوع طلب دیگر می شوید دو تنوع طلب و می توانید کلی خاطره شیرین و هیجان انگیز کنار هم داشته باشید و بعد از مدتی با کمک یکدیگر یک تنوع طلب دیگر را هم تولید کنید، آن وقت می شوید سه تنوع طلب و این خیلی عالی است. ما یک بار چهار تنوع طلب کنار یکدیگر بودیم، کلی خوش گذشت.
حالا که فکر می کنم ازدواج آخر حرف حساب است و من تعجب می کنم چرا در قانون مجازاتی برای مجرد بودن وقتی که شرایط ازدواج فراهم است، نگذاشته اند. درست است که در ازدواج چیزهایی را از دست می دهی، مثلا شب بیداری با رفقا، این تفریح کوچک را از دست می دهی ولی کلی چیز بزرگ تر نصیبت می شود، آرامشی بالاتر از این که یک نفر کنارت باشد تمام عمر؟ این که با هم غذا بخورید، با هم سفر کنید، اصلا لباسش را تو برایش انتخاب کنی و لباس تو را او انتخاب کند. نه! خیلی احمقانه است. به نظرم خیلی احمقانه است یک نفر برای آدم لباس انتخاب کند. چقدر خوب است تمام عمر با یک نفر باشی. چقدر بد است رمز لپ تاپت را، رمز موبایلت را یک نفر دیگر بداند. چقدر خوب است وقتی سرما خوردی یک کسی کنارت باشد. چقدر... نمی دانم. من واقعا هیچ تصوری از ازدواج ندارم. من، یک پسر 20ساله، هیچ هیچ هیچ تصوری از ازدواج ندارم...
(2013/04/21, 12:30 PM)hilda نوشته است: [ -> ]حتی اگرم نزاره باید گفت والدینش که این همه براش زحمت کشیدن حق اینو دارن که بدونن
اینکه پشیمون بشه هیچ ربطی به دونستن پدر مادرش نداره اگه واقعاً دوستت داشته باشه پشیمون نمیشه و در هر شرایطی کنارت خواهد بود
اگه قسمت باشه به هم برسین میرسین اگرم قسمت نباشه به هم برسین حتماً حکمتی داشته که خدا میدونه ما هم نمیتونیم درک کنیم
خودش میخواد ...
ولی میگه نمیخوام خانوادم رو بزارم کنار
حال نه میتونه منو بزاره کنار نه خانوادشو
میگه اگرم بگم مطمئنم نمیزارن من به تو برسم
15 روز از آغاز زندگی مشترکم میگذره...
حالم از هر چی زندگیه مشترکه بهم میخوره
هر روز 1000بار با خودم میگم کاش میمردم و هیچوقت ازدواج نمیکردم....
ام اس و حساس بودنم علت اصلیه این وضعه...یادم نبود منی که ام اس دارم نمیتونم مثه یه آدم عادی زندگی کنم با خیال راحت با اینکه همیشه ادعام میشد سالمم و ام اس کاره ای نیست...
اشتباهی کردم که نه راه پس دارم نه راه پیش!
متنفرم از این زندگی.....متنفرم ازت ام اس....متنفرم
دلم میخواد برم بمیرم............همین
توروخدا اینجوری نگوو، همه ی بچه های اینجا از ته دلمون دعا میکنیم که زندگیت درست بشه
شیرین جون، عزیز دلم، اینقد پای ام اس رو تو زندگیت نکشون...بخدا اشتباهه...
یه کم هم از خودت مایه بذار، فک نکن تا ازدواج کردی همه چی باید روال خودشو بره اونم با بهترین حالت،
زندگی کردن هنـره، یه کم از اون هنرت استفاده کن عزیز ِ من. حالا میخواد ام اس باشه تـو زندگی، میخواد نباشه.
بخوای تو هر نقطه از زندگیت ام اس رو بذاری اول صف نمیشه که! اینطوری هیچ کاریتو پیش نمیبری.
قربونت برم حیف نیست اول راهــی اینقده زود کم آوردی؟ این ناراحتی های تو از ام اس نیست. داری ب ام اس ربطش میدی.
وقتی دونفر میرن زیر یه سقف، اولاش چون خـوب اخلاق هم دسشون نیست دچار ناراحتی و مشکلایی میشن که این کاملا طبیعیه، از حساس بودن تو که مربوط بشه ب ام اس که نیست!
فدات شم ربطش نده ب این که تو ام اس داری و شرایطت خاصه پس نمیتونی با یه آدم سالم زندگی کنی،بگرد ببین کجای کار اشتباه بوده حلش کن، نه که کم بیار و اول راهی جا بزن...
شیرین جان این چه حرفاییه من خودم هنوز عقدم و زیر یک سقف نرفتیم ولی از الان میدونم زندگی مشترک چه سختیایی داره دوستای من که بیمار نیستن هم اولش که میرن زیر یک سقف فقط به من میگن عاشقی یعنی کشک .... چون بهرحال دو نفر با دو اخلاق و خصوصیتهای مختلف مجبورن با هم مچ باشن و جدا از اینا هم مسئولیت زیادی داره که وقتی تنها خودتی خبری نداری وقتی شروع میکنی میفهمی مطمعن باش یه مدت بگذره خیلی بهتر میشه ........ فقط تو این مدت سعی کن نزاری روحیت خراب شه و زندگیتو خراب کنی
سلام شیرین جون روزای ااولی که اینجا عضوشدم حرف عروسی شما بود که کلی خوشحالم کرد امیدوارم باخبرتموم شدن این ناراحتیتم ما رو خوشحال کنی قربونت برم
شیرین خانم منو ممنصرف کردند از ازدواج
مجدد شاید رو کاری که میخواستم انجام بدم
باید خیلی خیلی فکر کنم