وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

----------------------------------------------------------------------

خیلی دربارش فکر میکنم اما به نتیجه نمیرسم
شاید از این وضعیت و نتوانستن هایم میترسم

خیلی ممنونم دوست خوب
اون اصلا از شرایطم خبر نداشت ، ولی ام اسم بود
بعدا همه چیو فهمید
ولی نمیتونیم به خانوادش بگیم
چون میگه حتما مخالفت میکنن
اونم نمیخواد از هم جدا بشیم
میگی چی بگیم به خوانوادش؟

(2013/04/20, 11:11 PM)afshinkamal نوشته است: [ -> ]خیلی ممنونم دوست خوب
اون اصلا از شرایطم خبر نداشت ، ولی ام اسم بود
بعدا همه چیو فهمید
ولی نمیتونیم به خانوادش بگیم
چون میگه حتما مخالفت میکنن
اونم نمیخواد از هم جدا بشیم
میگی چی بگیم به خوانوادش؟

اجازه دختر دسته پدرشه باید بدونن

آره راست میگی
ولی دختره میگه میترسم مخالفت کنن
نمیدونه بگه یا نگه

بالاخره باید گفت هر چقدرم مطمئن باشین که مخالفت میکنه بازم باید بگین ،نه میشه زندگیو با دروغ شروع کرد ،نه اینکه این موضوع چیز کم اهمیتیه که نخواین بگین. طرز گفتنش خیلی مهمه اول باید دید پدر مادرشو راجع به این موضوع باز کرد که فکر نکنن هرکی ام اس داره یعنی ویلچر . با کسانی که ام اس دارن خیلیم خوب دارن زندگی میکنن آشنا بشن بعد آروم آروم بهشون بگین، من پیشنهادم اینه که برنامه ی ماه عسل که لینکش توی سایت هست دانلود بکنید و بزارید نگاه کنن میتونه مفید باشه.

آره ، ولی مامانش انقد حساسه که اگه بفهمه نمیزاره
میگه خوب این همه پسر چرا باید بریم درست به یکی گیر کنیم که مشکل داره!!!
مما هم نمیدونیم چیکار کنیم ، ولی منم دلم میخواد بدونن، نمیخوام دختره بعدا پشیمون بشه