(2012/04/01, 10:56 PM)استاکس نت نوشته است: [ -> ]وای چه خبرتونه؟؟؟چرا همه جبهه گرفتین حالا خوبه من گفتم میخوام با یه خانوم ام اس ازدواج کنم نگفتم که میخوام یه بیمار ام اسی رو بکشم در ضمن من پسرم و خانوم نیستم هر کس باور نمیکنه میتونم ثابت کنم این که من میگم دوست دارم با یه بیمار ام اسی ازدواج کنم یه دلیل شخصی داره و ربطی به ترحم و دلسوزی نداره چون به شخصه بدم میاد کسی به خاطر دلسوزی و ترحم ازدواج کنه چون ازدواج موفق نیست
به نظر من اگه آدم عاشق کسی بشه و بعدا بفهمه که طرفش ام اس داره و اونوقت بازم دوس داشته باشه کنارش بمونه و مریضیشو نادیده بگیره و حس کنه شاید مامور خدا شده واسه خوشبختی اون آدم ،خیلی منطقی تر به نظر میاد تا اینکه آدم یهو احساس ماموریت کنه اونم در مورد یه بیماری خاص مثلا ام اس!!!!!
من نمیدونم چرا دوستان اصرار دارن من بیام اینجا بگم تسلیم؟؟؟یعنی بگم از حرفی که زدم پشیمون شدم اما متاسفم دوستان عزیز تصمیم من خیلی جدی تر از اینه که بخوام با دوتا حرف سرد بشم
دوستان گل شما این بحث ها رو بخواهید هی ادامه بدید به جایی نمیرسه
جز اینکه هی باید دنبال جواب باشید بگید
اقا میلاد شما دنباله یک دختره ام اسی میگردید انشاله گیرتون بیاد
دختران محترمه سایت شما که میدونید با فرده سالم فرقی ندارید شما که احتیاج به ترحم هم ندارید و تازه انتخاب همسرتون هم از گذشته رفته بالاتر شما دیگه چرا؟
باهات موافقم شهرزاد جون
دوستان گل و تازه وارد ها اگه سوال خاصی در مورد ازدواج دارن و همین طور متاهل های نازنین اگه تجربه ی قشنگ و نصیحتی چیزی دارن خوشحال می شیم تو این تایپیک بذارن.
من به عنوان برادر کوچکتون که نزدیک 5 ساله متاهلم بهتون میگم اینقدر قصه ازدواج رو نخورید بلکه وقتش برسه بدون اینکه بفهمید اتفاق میافته .
من خودم ازون آدمهایی بودم که قصد داشتم تا 30 سالگی و بدون سرمایه کافی ازدواج نکنم ولی توی 23 سالگی و با جیب خالی و نداشتن کار درست درمونی توی تله افتادم و مثل صحبت قدیمیها که میگن پول عروسی رو خدا میرسونه ، هم پول عروسیم جور شد و هم کار خوب گیر اومد و الانم در اوج مشکلات زندگی قرار داریم ولی هم من و هم همسرم در کنار هم داریم با مشکلات می جنگیم و خوشحال و خوشبختیم .
پس به امید خوشبختی و تاهل همه مجردها
دوستدارتون : محمد
محمد داداش اینجور شرایط کم پیش میاد
من افکار تورو دارم و کوتاه هم نمیام
تو 30 سالگی ازدواج میکنم اونم بایستی سرمایه ام به حد نصاب رسیده باشه
مشکل کار هم ندارم
منتظر هم نیستم پول عروسی رو خدا برسونه خودم بایست تلاش کنم
منظورم این نبود که بشینیم یکجا تا خودش جور بشه
اتفاقا من برای عروسیم از احدی کمک نگرفتم حتی خانوادم بلکه تونستم یه وام کوچیک جور کنم و با کمی صرفه جویی و ساده مراسمم رو بگیرم و هنوزم درگیره قسط هاشم
ولی منظورم اصلیم این بود که سرنوشت و جفت هرکی یه جایی و مکانی هست که شاید همین الان اونم برای رهایی از تنهایی داره دست و پا میزنه و شاید اینقدر نزدیک باشه که هر دو طرف ندونن ولی شاید هنوز وقتش نرسیده
ولی وقتی که وقتش رسید دیگه رسیده و کسی غیر خدا نمیتونه جلوش رو بگیره
چون من خودم اصلا تو نخ ازدواج و دختر و اینجور حرفها نبودم ولی وقتش که شد خودم هم نفهمیدم ....
به وقتش هم شرایطم جور نمیکنم
به نظر من ازدواج واسه پسر زمان نداره تو هر سن و سالی که جونیتو کردی می تونی ازدواج کنی
منم دوست ندارم بعدش ضرتی بگن تو زندگیتون یکی کمه بعد صدای غر غر و بعدش ادامه داستان
به قول مامانم یه نه به 100 تا آره می ارزه
همین اول می گیم نه که انتظارات بالا نره
:دی
خب دیدگاهها با هم فرق میکنه
من خودم دوست داشتم اگه قراره جوونی هم بکنم با خانمم باشه و درکنار هم
به هر حال اونم جوونه دیگه
یکی هم دوست داره مجردی و به تنهایی جوونی کنه .
به هر حال منم حرف شما رو قبول دارم و هر کس سلیقه و نظر خودش رو داره
مثل دوست خوبمون که دوست داره با یک ام اسی ازدواج کنه و نظرش کاملا محترمه و باید بهش احترام گذاشت .