مریم جان باهات موافقم منم تا یکی دوسال پیش میگفتم ازدواج کردن خیلی هم مهم نیست.ولی حالا میفهمم آدم بلاخره به یه جایی میرسه که یه کمبودی توزندگی احساس میکنه.احساس میکنه باید یکی کنارش باشه.منم تا حالا هرخواستگاری داشتم یا اون بعدازشنیدن ام اس جازده یاخودم چون حدس میزدم بعدازشنیدن ام اس من چه عکس العملی نشون میده ترجیح دادم بدون این که ام اس روبهش بگم جواب منفی بهش بدم.الان هم دوست دارم اگه ازدواج کنم همسرم هم مث خودم ام اس داشته باشه تابیشتردرکم کنه.
نگار عزیزم. این اشتباه بزرگی است که تعدادی از بچهها تصور میکنند ازدواج با یک همدرد صحیح است. هرگز چنین کاری نکنید. دو ام.اسی نباید با هم ازدواج کنند. از من گفتن!
من با ازدواج موافقم باوجودی اینکه میدونم هیچکی منو با ام اس دوست نداره.ولی بازم ترجیح میدم با یکی مث خودم ازدواج کنم.
من هميشه به شماهايي كه تو مجردي متوجه شدين كه ام اس دارين حسوديم ميشه
چون با توجه به شرايطتتون فرد مورد نظرتون رو انتخاب مي كنين
و البته كسي هم كه شما رو انتخاب كي كنه ، تمام جوانب رو ميسنجه
اما متاسفانه من يه وقتايي با خوم فكرميكنم كه همسرم مونده تو تعارف يا يه عمل انجام شده
حالا ممكنه كه اصلا هم اينطور نباشه
چون وقتي هم كه به خودش اينو ميگم ، واقعا ناراحت ميشه و ميگه : چيه باز ؟! ديوونه شدي !
ولي خب فكركردن به اين موضوع اذيتم ميكنه ...