سلام
به نظر من وقتی حرف ازدواج به میان میاد یعنی دیگه وقتیه که همه جوره هستی یعنی دیگه تو چی من کی معنی نباید داشته باشه وقتیه که دو نفر همدیگه رو به حدی میخوان که جز خودشون هیچی مهم نباشه اونوقت دیگه چه فرقی میکنه ام اسی باشی ام اسی باشه نباشید یا هر چیز دیگه هر وقت تو این مرحله بوددید اتفاق به خودی خود خواهد افتاد چه با ام اسی چه بی ام اسی اگه هم به این مرحله نرسیدید که دیگه هیچ
به نظر من که قیدشو بزنید چون هیچ فایده ای نداره ربطی هم به ام اس و اینا نداره مشکل از یه جای دیگس
@محمود:منم قبول دارم،دوست داشتن آره ولی عاشق بودن نه!این شرط زندگیه،چون عشقه زیاد کوری میاره و یه تب سرده که زود فروکش میکنه
من که الان درگیر زندگی ام بهتون میگم ازدواج یه ام اسی باید با یه فرد سالم باشه لااقل یه کمک داشته باشیم تو زندگیمون
به نظر من هیچ چیز مطلقی وجود نداره و نمیشه گفت که یه انتخاب خوب همیشه خوب باقی میمونه! زندگی پر از فراز و نشیب خصوصا واسه ماها... من شخصادوس ندارم ازدواج کنم نه واسه اینکه این وضعیت رو دارم ، فقط واسه دل خودم که نگران نباشه ... از طرفی تو خودم هنوز 50% کامل بودن رو نمیبینم . دلیل سومم اینه که من میگم واسه ازدواج فقط عشق کافی نیست لازمه که اول عقل و فکر کار کنه بعد قلب به تاپ تاپ بیوفته... اما من هنوز با یه آدمی که اول عشق رو ملاک قرار نده آشنا نشدم...
در مورد ازدواج یه آدم ام اسی هم باید بگم طرف مقابل یا باید ام اس داشته باشه تا درک کنه یا باید به معنی واقعی کلمه فرشته باشه تا شرایطی که توش قرار گرفته رو باور کنه و با همسرش عجین بشه... خوش به حال اونایی که مزدوج شدن و یه فرشته دارن و کلی باهم خوشن :d
(2009/07/18, 08:12 PM)hamid نوشته است: [ -> ]به نظر من اينجا به موضوع تاپيك " اطلاع اطرافيان " بر ميگرديم
چون واقعا اگه مردم جامعه از وضع بيماران ام اس اطلاع داشته باشن ديگه همچين مشكلاتي وجود نداره يا حداقل خيلي خيلي كم ميشه .
سيما سوالت سخت شد .
از يه طرف ادم نبايد همون اول بگه چون طرف با اين اطلاعاتي كه از ام اس داره همون اول يه دفعه جا ميخوره و يه شك بزرگي ميشه براش از طرف ديگم وقتي همون اول گفته نشه و بعد از اشنايي كامل و 100 % يا حالا 80-90 % شدن قضيه بگه طرف به همين جريان صداقت برميگرده كه چرا اولش نگفته !
نظر من اينه كه نه اول نه موقعي كه جريان از 50 % رد شده بايد گفت . تو سومين يا چهارمين ديدار فكر كنم معقول باشه .
نظر منم با نظر فريبا و سينا مخالفه . همه اطلاعشون كم نيست ممكنه يه نفر اطلاع داشته باشه و بدونه كه بيماران ام اس هيچ مشكلي ندان . يا حتي طرف انقدر از شما خوشش بياد كه حاضر باشه همه چيز رو تحمل كنه
در مورد سوالت باید بگم مسئله ی وراثت و ژنتیک در بیماری ما دخیله همونطور که قبلا هم گفتم توی نسل قبلی خانواده ما داییم این بیماری رو داشت تو نسل دوم خانواده من و 2 تا پسرخالم و یه دختر داییم این بیماری رو گرفتیم بقیه هم هنوز سنشون از ما ام اسی های خانواده کمتره و شانسه ابتلا به این بیماری رو هنوز دارندمیگم ما خودمون یه پا انجمن ام اسیم
ولی اگه با کسی که ازدواج کنید که این مشکل رو نداره توی نسل بعد یعنی بچه های شما امکانش کمتر میشه که به این بیماری مبتلا بشن
(2009/10/06, 09:58 AM)yas نوشته است: [ -> ]سلام سينا جون
اولا من اهل اين جور برنامه ها نيستم دوستي و از اين حرفها كه با هم باشيم بعد از چند سال هم بخوام اين واقعيت رو بگم
بعدشم
اره دخترا فرق ميكنند با پسرها
ولي اگه من به يه اقا پسري بگم ام اس دارم هر چند خفيف كه به زندگيم لطمه اي هم وارد نميكنه
مطمئن باش ول ميكنه ميره اگه خودشم بخواد بمونه خانوادش نميذارند
ولي دخترا خيلي فرق ميكنند چرا مثل دوست شما راحت از اينده ميگه بي خيال ام اس
ولي اينده نگر و واقع بين باش
يه لحظه فكر كن متوجه ميشي من چي ميگم
یاسی جون چرا نا امیدانه در مورد این قضیه حرف می زنی.من شانسی تو این یه سال که ام اس گرفتم چند تا خواستگار داشتم.که هر دفعه از استرس این که طرف بفهمه ام اس دارم چکار می کنه هول کردمو سریع بهشون گفتم.البته منظورم بعد چند جلسه بود.هیچ کدومشون توجهی به ام اس نکردند و یکی که انگار مشتاق تر شدمیگفت مگه اونایی که سالمن می دونن آیندشون چی میشه.دیگه هیچ اشاره ای به مریضیم نمی کردن .انگار وجود نداره.گاهی می خواستم ازشون بپرسم چرا براتون مهم نیست که فرصت نشد آخه خودشون از نظر منو خونوادم رد شده بودن
ازدواج رو باید بی خیال شد