•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5(current)
  • 6
  • 7
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
#41
angelangelangel
دارم دلشوره میگیرم
چقدر دنیات ازم دوره
پس چرا هیچ بارونی
تورو از من نمیشورهsad2sad2
 تشکر شده توسط : maedeh , eglantine
#42
دکتر به من نگفت وقتی از اتاقش اومدم بیرون به داداشم گفته بود ...اه اه اه ادا این فیلما رو در می اوردbadtaste
وقتی نشستیم تو ماشین داداشم مثلا داشت اروم اروم به من میگفت
بعد از کلی جمله های اصلا چیز مهمی نیست و نگران نباش و....
غافل از اینکه من تجربی بودم و در حد تعریف از ام اس تو کتابمون بود..تا گفت ms...
من مث برق گرفته ها گفتم مالتیپل اسکلروزیس ؟؟؟!!!...jumping0047.gifjumping0047.gifjumping0047.gifjumping0047.gif

ولی به روی خودم نیاوردم اصلا از دکتره خوشم نمیومد به خودم دلداری میدادم که تشخیص درست نیست..
چون جراح بود ، من و به نورولوژیست معرفی کرد
میدونستم پزشک خوبیه گفتم میرم پیش این ..و خلاصه این بهتره و... و واقعا دکتر خوبیه چون هنوزم پیش همون میرم

تا ام ار ای منو دید گفت بلهههههههههههههههههه شما ام اس داریدsad2
از من انکار بود و میگفتم دکتر اینا همه عوارض قبل کنکوره!!!!!...laughing3laughing3laughing3(آخه 2ماه بعدش کنکور داشتم)sadsadsadsadsadsad
دکترم هزار تا دلیل می اورد و میگفت فردا صب باید بیای بیمارستان و پالس بگیری...confused

تو مطب خیلی خودمو نگه داشتم اما وقتی اومدم بیرون sad2sad2
اگه اشتباه نکنم شب ولادت حضرت فاطمه بود خیابونا شلوغ بود شربت وشیرینی میدادن ..منمrolleyesrolleyesrolleyesrolleyesrolleyesrolleyesrolleyes
وقتی اومدم خونه دیگه به روی خودم نیاوردم Smile (16)Smile (16)
 تشکر شده توسط : warrior , maedeh , zenith , tala , nahid , Majid , rasool_mokhtari , najva , farkhonde , eglantine
#43
اردیبهشت امسال بود تنهایی جواب ام ار ای و بردم دکتر 100 درصدم مطمئن بودم ام اس ندارم واسه همین تنها رفته بودم دکترم ام ار ای و دید و گفت بله داری منم اول خیلی منطقی و محکم برخورد کردم اما بعد دیدم نه نمی شه دارم له میشم از بغض کلی زدم زیر گریه دلم اینقدر برا دخترم میسوخت که مامان سالم نداره اما بعد اطلاعاتمو بالا بردم ودیدم نه چیز مهمی نیست میشه ام اس داشت و شاد بود.
 تشکر شده توسط : maedeh , zenith , tala , Ali 324 , Majid , sara.arsham , najva , Matilat , farkhonde , eglantine
#44
زهره ترک شدم فهمیدم
دارم دلشوره میگیرم
چقدر دنیات ازم دوره
پس چرا هیچ بارونی
تورو از من نمیشورهsad2sad2
 تشکر شده توسط : maedeh , liliyam , Majid , farkhonde , eglantine
#45
اولش با دو بینی شروع شد تو یه هفته چکاو کامله کامل شدم تا اینکه دکتر چشم پزشک گفت باید بری پیش مغز واعصاب دستش درد نکنه دکتر خوبی معرفی کرد البته اخلاق نداره ولی بار علمیش فوق العاده است درجا ام ار ای نوشت تا جواب اومد دوباره حالم بد شد ورفتم بیمارستان اونجا انترن ها به مامان و بابام گفتن مشکوک به ام اسه اونا بهم هیچی نگفتن خودم از تو پروندم در اوردم که بلهههههههههههههههههههه واقعا اماس دارم اولش چون اشنایی زیادی نداشتم فکر میکردم کم کم رفتنی هستمangry2 angry3ولی خوب باتوجه به کنجکاوی های فراوان خوب شناختمش N_aggressive (35) evilgrin0039.gif دیگه ازش ناراحت نیستمsmilingparty0048.gifhappy0065.gif
خدایا شکرت به خاط روزهای قشنگی که بهم هدیه دادیwink2
 تشکر شده توسط : maedeh , nahid , liliyam , zenith , farkhonde , eglantine
#46
احساس خاصي نبود..................فقط بهش گفتم خوش اومدي.........

الهي به پاي هم پير شيم.............icon_question(اما بهتره كه نشيم و تو بميريangry)
هر مشكلي آسان شود از مستي و
ترسم خداي من, ساغر بشود خالي و هشيار بميرم.
 تشکر شده توسط : maedeh , zenith , Majid , آرزو , sara.arsham , هيوا , najva , farkhonde , eglantine
#47
من خودم دعوتش کردم سال 80 چون مادر دوستم این بیماری داشت بهم تلقین میشد هی مقایسه کردم الکی ام ار ای دادم تاااااااااااا84 دعوتمو پذیرفت.angry2من اول 2بینی داشتم.روزی که دکتر مهر تایید رازد با مادر وهمسرم بودم.یادمه گیج شدم. از 4تاپله اقتادم نشستم به گریه کردن.1دختری همراه مادرش اومد باهام حرف زد گفت اولش برات سخته من4سال مریضم الانم خوبم دارم میرم سینما.اون موقع به حقیقت حرفش نرسیدم.ولی الان منم میگم هیچ چیزی نیست.مثل صدهامریضی دیگه.حالام مهمونم هنوز پیشمهlaughing3laughing3laughing3N_aggressive (35)N_aggressive (35)N_aggressive (35)
[ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است جز احوالم را .. !![
 تشکر شده توسط : maedeh , arezoo_azizi , najva , farkhonde , ارزو , eglantine
#48
وقتی جواب ام آر آی رو گرفتیم فارسی نوشته بود مشکلم چیه وقتی خوندم شوکه شدم چون یکی از آشناهامون هم ام اس داره ولی واسه اون خیلی شدیده با خودم گفتم قراره منم مثل اون بشم ، ولی وقتی رفتم بیمارستان بستری شدم واسه پالس شدن خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که باید بهش بگم خوش اومدی و الان 3 ساله که با هم یه زندگی مصالمت آمیز داریم
ولی اینو به همه قول میدم که من روی این مهمون ناخونده رو کم میکنم
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت، پس همیشه شاد باش
agreement2happy0065.gif
 تشکر شده توسط : maedeh , farkhonde , eglantine
#49
من چون چند ماهي تو راه رفتن مشكل داشتم حدس اوليه خودم ام اس بود و از شنيدن اسمش خيلي وحشت نكردم.البته شب اول كه مامانم فقط گفت يه ضايعه مغزيه كلي ترسيدمو زدم زير گريهsadاون اوايل زياد غصه نميخوردم اما هر چي ميگذره دارم آسيب پذيرتر ميشمrolleyes.
 تشکر شده توسط : maedeh , tala , farkhonde , eglantine
#50
لیلا جان آسب پذیریت باعث میشه از خیلی چیزها عقب بیافتی

عزیزم به این فکرکن که هستس و بودنتن و البته شاد بودنت به خیلی ها از جمله خودت کمک می کنه

پس شاد باش و محکم
زندگی نبرد است جرات حضور در آن را داشته باشید


[تصویر:  28018023802572124662.jpg]


 تشکر شده توسط : farkhonde , eglantine
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5(current)
  • 6
  • 7
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان