•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26(current)
  • 27
  • 28
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
باورم نمیشد اما وقتی بستری شدم تصمیم گرفتم همه چیو جبران کنن
وقتشه جونم قدم بزاری توخونم
قهوموباعشق بریزی توی فنجونم******
 تشکر شده توسط : hamid_147 , zohaa , omid_nejad , sange sabor , behzad mkh
سلام
من دسته چپم خواب رفته بود.همش فک میکردم به خاطره کم خونیه.همین جوری الکی رفتم دکتر.واسم ام ار آی نوشت.نمی خواستم برم.به اصراره بابام رفتم.بعد دکتر گفت ام اس داری.2 3 تا دکتره دیگه نشون دادم.گفتن ام اسه.خودم هنوز باورم نمیشه.
 تشکر شده توسط : omid_nejad , یوسفی نازنین , sange sabor , behzad mkh
فقط اینو میتونم بگم بدترین روزا سپری شد :-) من از یه طرف پای چپمم مشکل داره خیلی داغون شدم:-) ولی بازم شاکرم
دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم
او که هینجاست کجا میرویم
 تشکر شده توسط : omid_nejad , sange sabor , behzad mkh , BABA
من یلموقعی که فهمیدم مامانم ام اس داره خیلی ناراحت شدم خیلی هم گریه کردم دکتر شالبافان چیزی بهمون نگفته بالای سرش خوندم خیلی گریه کردم فک کرم فلج می شه خیلی بد بود اولین کسی که به من گفت ام اس داری داداشم بود ولی این دفعه خیلی خوشحال شدم وقتی دکتر صحراییان تایید کرد که ام اسه در پوست خودم نمی گنجیدم جون فک می کردیم بیماری سختریه این گفتم که بجه بدونن که بدتر از ام اس هم هست که دعا کنید ایکاش ام اس داشته باشید ام اس داریم سرطان که نداریم پس خداروشکر کنید به جز آمپول زدند که بعضی هاهم که نمیزنن ام اس جه مشکلی داره بقیه اش که اذیت نمی کنه من الان مامانم 53سالشه از بیست و جهار پنچ سالگی ام اس داشته ولی کسی نمیدونسته هیج مشکلی هم توزندگیش نداشته خودم هم از بیست سالگی ام اس داشتم و خبر نداشتم شوهر زندگی بچه درس کار همه رو داشتم البته کارو الال ندارم ولی بقیه رو دارم پس ام اس غول بی شاخ و دم نیست نگران هم نباشید قطع نخاع که نشدیم یه ام اس ناقابل داریم و سلام woman bye
 تشکر شده توسط : hessam , سیما جون , sange sabor , نازلی , free , behzad mkh , اميدوار , بهار شیرازی , BABA , HannahZ
والا من که اصن نمیدونستم چی هست
فقط فکر میکردم خیلی بده
خیلی گریه کردم... دکترم هنوزم منو میبینه میگه چطوری دختر لوسangry2

تا چند ماهی خیلی داغوون بودم
الان دیگه همه چی واسم حل شده است...
خدا همیشه جای شکرشو میذاره
با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره..
 تشکر شده توسط : سمیرا , BABA , sange sabor , نازلی , behzad mkh
سلام
یکی دوروز بود چشام تار شده بودهرچی قطره میریختم خوب نمیشد من شرکت نفتی ام ولی رفتم چشم پزشک بیرون معاینه کرد گفت چیزی نیست من ایقد ترسیده بودم براش شرح دادم اونم یه نامه داد گفت برید مغزواعصاب همون موقع رفتیم دکتر سرش خلوت بود نامه رو که دید بهم گفت راه برو بعد ازچشمام یه اسکن گرفت خودشم با شرکت نفت قرارداد داشت همونجا یه نامه بستری داد بهمون رفتیم بیمارستان کورتون تزریق کردن همسرم از سرپرستار پرسید بیماری دکتر چی تشخیص داده اونم گفت msاز ظهر بیرون بودیم حالا ساعت12شب بچه ها تنهاتو خونهما هم داغون باورش سخت بود من وخانومم روتخت نشسته بودیم زارزارگریه میکردیم تمام بیمارستان دورمون جمع شده بودن نمیدونم دیوونه شده بودیم آخه چرا من؟من از هرلحاظ بهترین فرد خانواده بودم همش قیافه دختروپسر نازم جلو چشمام بود....................
 تشکر شده توسط : سمیرا , sange sabor , نازلی , behzad mkh , Kamyar , کارون , اميدوار
دکتر به شوهرم گفت .کسی نفهمید .به من گفت تمام دنیافهمیدن.به نطرتون کسی اون موقع رفته مریخ برگشته باشه بهش خبر بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟Angelevilgrin0039.gif
تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کنagreement2love51
 تشکر شده توسط : نازلی , nazaninamiri70 , behzad mkh , BABA
وقتی فهمیدم ام.اس دارم دنیا رو سرم خراب شد چون اطلاعات الان رو نداشتم و کلاً از ام.اس می ترسیدم چند ماه قبل از ابتلا یه مقاله در موردش خونده بودم و اون مقاله یه جورائی از ام.اس یه بیماری وحشتناک در ذهنم ساخته بود از اونموقع تا حالا فکر می کنم که بعد خوندن اون مقاله خیلی به ام اس فکر کردم و بطرف خودم جذبش کردم ،طبق قانون راز کائنات
 تشکر شده توسط : nazaninamiri70 , عسل راد , Exhautless , کارین , ساناز66 , behzad mkh , BABA , HannahZ
من که جدا هیچ احساسی نداشتم !!!
اینجاس که میگن طرف تو افق محو شدهconfused
آدم گیییییییییییج دیدین چه جوریه فقط اونجوری گیج گیج بودمlaughing3laughing3laughing3
تازه بعد چن روز گوشی دستم اومد:60::60::60::60:
 تشکر شده توسط : Exhautless , کارین , نازلی , ساناز66 , behzad mkh , BABA
دکتر بهم گفت با همسرم باهم رفته بودیم و قتی شنیدیم اونقدر گریه کردیم. از تو مطب با چشم گریون اومدیم بیرون و تا کجاها پیاده رفتیم و گریه کردیم ولی الآن تقریبا عادی شده البته برای من نه ولی برای همسرم. نمی دونم چرا قسمت ما اینجور بود.sad2
کسی را دارم ..
که انقدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
این را هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید " هرگز "
 تشکر شده توسط : ساناز66 , behzad mkh , کارین , sange sabor , BABA
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26(current)
  • 27
  • 28
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان