•  قبلی
  • 1
  • 2
  • 3(current)
  • 4
  • 5
  • ...
  • 10
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات : 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وجه اشتراك افراد مبتلا به ام اس
#21
(2010/09/28, 01:09 PM)مهسا نوشته است: آخه آقا مهدی این همه آدم ماست می خورن. یعنی همه ام س می گیرند؟

پیش از این در مورد تغذیه زیاد صحبت کردیم فقط یه اشاره کوچیک میکنم که افراط در خوردن هر چیز باعث بروز مشکل میشه.

من که در خوردن ماست و سایر غذاهای سردی به شدت افراط میکردم.
من هم ام اس داشتم.
#22
مریم جون ... حرف شما میتن ... قبول داریم که ماست سردیه و از این جور قضایا .. وخود من هم ماست و دوست داشتم ....
ولی این که نشد دلیل ....
شاید بشه گفت اینم یک دلیله ... ولی درست نیست که هر وقت یه حرفی در این مورد زده میشه شما بفرمایین که به خاطر ماست و طبع سردیه ...
خیلی از عوامل دست به دست هم میدن تا ام اس به وجود بیاد
که مهمترینشون نوع فکر کردن و نگاه کردن ما آدماست ...
خیلی خوشحالم که شما فقط با نخوردن ماست و رعایت رژیم غذایی به نتیجه خوبی رسیدین ...
ولی من نوعی که مثلا هر روز هزار جور فکر توی ذهنم داره میچرخه و خرابم میکنه هزار ساله سیاهم رژیم بگیرم بازم همون آدم قبلی هستم با همون فکر و عقاید قبلی .... تنها تفاوتم اینه که دیگه ماست نمیخورم ...
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2

 تشکر شده توسط : nazaninn , Amir , anaram , mahsa , khatoon25
#23
(2010/09/28, 02:04 PM)Sina نوشته است: مریم جون ... حرف شما میتن ... قبول داریم که ماست سردیه و از این جور قضایا .. وخود من هم ماست و دوست داشتم ....
ولی این که نشد دلیل ....
شاید بشه گفت اینم یک دلیله ... ولی درست نیست که هر وقت یه حرفی در این مورد زده میشه شما بفرمایین که به خاطر ماست و طبع سردیه ...
خیلی از عوامل دست به دست هم میدن تا ام اس به وجود بیاد
که مهمترینشون نوع فکر کردن و نگاه کردن ما آدماست ...
خیلی خوشحالم که شما فقط با نخوردن ماست و رعایت رژیم غذایی به نتیجه خوبی رسیدین ...
ولی من نوعی که مثلا هر روز هزار جور فکر توی ذهنم داره میچرخه و خرابم میکنه هزار ساله سیاهم رژیم بگیرم بازم همون آدم قبلی هستم با همون فکر و عقاید قبلی .... تنها تفاوتم اینه که دیگه ماست نمیخورم ...

سینا جان
در ارسالهای اول همین تاپیک بیشتر در مورد روحیات و خصوصیات اخلاقی صحبت شد و من فقط اشاره کوچیکی هم به تغذیه کردم که البته اصلا مسئله کوچیکی نیست.
نخوردن ماست و رعایت رژیم غذایی یکی از کارهایی بود که من برای بهبودم انجام دادم که البته کار ساده ای هم نبود. هرچند که الان برام ساده شده و ذائقه ام تغییر کرده ولی فکر نکنید که کنار گذاشتن لذت خوردن برای منهم خیلی راحت بود. جالبه که چون در این رژیم اشاره ای به نمک در غذا نشده بود مدتها غذا بدون نمک میخوردم. فکرشو بکنید گوشت و تخم مرغ بدون نمک چه مزه ای میشهbadtaste
من هم آدم خیلی خودخور و متفکری بودم. مشکلات در زندگی همه وجود داره فقط نوعش متفاوته دوست عزیزم.icon_cry
اما هیچوقت به حیوانات گوشتخوار و گیاهخوار دقت کردید. به نظرتون خنده دار نیست اگر پلنگ علف بخوره یا گوسفند حتی یک موش یا سوسک را بتونه شکار کنه. جالبه که بدونید نخوردن و خوردن بعضی از خوراکها شخصیت من را هم تغییر داد. من الان خیلی صبورتر و محکمتر شدم. دیگه مثل سابق هر اتفاق بی اهمیتی برام مهم نیست. با اینکه سالها همه منو بعنوان یک آدم خونسرد میشناختند اما واقعیت این بود که من فقط واکنش نشون نمیدادم و بعلت درونگرا بودنم فقط خودخوری میکردم.
الان این قدرت را پیدا کردم که واکنش نشون بدم. اگر عصبانی شدم لبخند نزنم و بعدش در خفا گریه کنم بلکه میتونم داد بزنم و قضیه را همونجا برای خودم تموم کنم.
حتی در دین هم در این مورد اشاره شده:
ای انسان به غذایی که میخوری بنگر، زیرا غذایت شخصیت را میسازد، شخصیتت افکارت را و افکارت اعمالت را.

من الان دیگه اون آدم خودخور، حساس، زودرنج و درون گرای سابق نیستم.

در پایان هم اشاره کنم که من تنها با تغذیه درمان نشدم. چون من آخر مسیر ام اس بودم و با تغذیه شاید سالها طول میکشید تا به جایی که الان هستم برسم. درمان اصلی من با داروهای گیاهی بود و با تغذیه علت را از بین بردم. ولی برای دوستانی که در مراحل خوش خیم بیماری هستند تغذیه به تنهایی میتونه پیشگیری کنه بنابراین بیشتر روی تغذیه تاکید کردم.
من هم ام اس داشتم.
 تشکر شده توسط : anaram , mahsa , omid
#24
ام اس یک بیماریه خود ایمنی هست . پس فکر بیخود کردن و حرص و جوش خوردن دردی رو واسه من دوا نمی کنه ، چون من آدم به شدت مضطربی هستم و فوق العاده شدید و زود دچار استرس های بی خودی میشم .
واسه همه چیز حرص می خورم و اکثرا هم خود خوری می کنم . البته این کار بده ولی چه کنم ؟
به قول آقا سینا نمیشه ( یعنی نمیزارن ) عدای زندگی کنیم .
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
#25
خيلي تاپيك جالبيه. خيلي خوبه دقيقا" مي تونه يه راه باشه براي يافتن راهكار و مداواي ام اس. مثلا" پيدا كردن دارو براي فراموش كردن خاطرات تلخ. راستش اينكه تغذيه تو خيلي بيماريها نقش داره انكار ناپذيزه، ولي من احساس مي كنم كه آدمها بعد از يه مدتي خودشون كاملا" متوجه مي شن كه به چه چيزهايي واكنش بد نشون مي دن اين نكته تكراريه فكر كنم يه جايي گفتم مثلا" من قبلنا خوارك لوبيا رو حداقل هفته اي يكبار مي خوردم و خيلي هم دوست داشتم اما الان نسبت به اين غذا معده ام واكنش بد نشون مي ده مثلا" مي دونم كه خرما بخورم آتيش مي گيرم تازه فهميدم كه وقتي در ارتفاعات از خرما استفاده مي كنم اين مشكل رو ندارم. به نظرم اينكه آدم خودش رو از چيزي محروم كنه خيلي بده فقط بهتره كه بفهمه چه چيزهايي رو بايد بخوره چه چيزهاي رو نخوره اونم مقطعي نه اينكه انقده به خودش عسرت بده كه اين خودش بشه يه فشار و استرس. دكتر من يه بار يه حرف خوبي رو زد گفت خانم چقدر سخت مي گيري حالا يه وقت آمپولت جابه جا هم شد كه شد من مريض دارم كه رفته مسافرت اصلا" يادش رفته داروش رو ببره. اين دارو براي بهبوديه نه براي اينكه خودش بشه يه مشغله و دردسر فكري رواني. من احساس مي كنم كه تغذيه نمي تونه در ايجاد ام اس يا مداواي ام اس خيلي دخيل باشه. فكر كنم بيشتر از هرچيزي نوع فكر و ميزان اشتغال به مسائل پيرامون اثر آنچناني داره رو ام اس. روزي كه من دچار مشكل شدم وقتي زنگ زدم به شركت كه بگم من بيمارم و نمي تونم بيام توضيح كه دادم مدير عاملمون گفت آها سيمهاي مغزت داغ كرده آخه اونا فكر كنم ديگه خوب منو مي شناسند 15 سال و اندي كم نيست، رويهمرفته من فكر مي كنم مشكلات روحي رواني نقش پررنگ تري دارند توي ايجاد يا بروز بيماري ام اس چرا كه بيماري من بعد از يه سلسله شوكهاي روحي خودنمايي كرد تا قبلش من به غير از فشارم كه اغلب پايين بود هيچ مشكلي نداشتم به ندرت دارو استفاده مي كردم. من آدم كينه اي، حرص خور، و دلشوره اي، و كمال گرا.
هميشه نگرانم و به قول برادرم يه عمر از ترس كچلي كچل زندگي كردم ترسو هستم جرات ريسك ندارم، به ديگران خيلي بها مي دم برام مهمه كه در موردم چگونه فكر مي كنند البته الان خيلي كمتر شده و داره روبه كمتر شدن هم مي ره. منتها مهمتر از هرچيزي رو يك سلسه ناراحتيهاي روحي رواني مي دونم. بيماري مادر، از دست دادن پدر و... تمام روزگارم رو به هم ريخته بود ام اس وقتي براي من خودنمايي كرد كه يكسال بود كه داشتم اشك مي ريختم.
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
#26
نظرات همتونو خوندم
منم خيلي حساس بودم و هستم
كوچكترين چيزي رو به خودم مي گرفتم و بهم بر مي خورد.
با مهسا و آني موافقم تو بروز احساساتم مي تونم از خيــــلـــي استفاده كنم.
زياد درون گرا نيستم ولي غم دنيا پدر منو در آورده.
زيادي آرزوهاي گنده دارم و وقتي بهشون نميرسم يا وقتي رسيدن به اونا زمان ميبره خيلي بهم ميريزم
اگه در مورد غذا هم بخوايم بحث كنيم من همه چيزم به اعتدال خوردم
ماجراجويي هم بهش اضافه مي كنم ...
ديگه يادم نمياد چه شكلي هستم
اگر همه انسانها کارکرد مغزشان یک میلینیوم شکمشان میبود دنیا تعریف دیگری میداشت.evilgrin0039.gif
 تشکر شده توسط : Amir
#27
ولی من اصلا انسان حساسی نیستم و به سختی چیزی منو تحت تاثیر قرار می ده . اگه فقط یه نمونه اش رو براتون بگم فکر می کنید من آتیلا یا نرون هستم . پس شرمنده . شاید به خاطر طرز تفکرمه . به قول مادرم که می گه اون موقع که همه توی صف چیزهای دیگه بودن تو یکی تو صف بیخیالی بودی .
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم ... که دل به دست کمان ابروئیست کافر کیش
#28
خب چیز دیگه ای که وجود داره البته نمیدونم تا چه حد عمومیت داشته باشه چیزیه که مامانم همیشه به من میگه
میگه برنامه و روش زندگیت غلطه و این چیزیه که باعث بوجود اومدنه ام است شده
من اینو یه بار دیگه توی یکی از قرار ها به بچه ها گفتم
آنارام باشید
#29
(2010/09/28, 01:49 PM)شفا یافته نوشته است: پیش از این در مورد تغذیه زیاد صحبت کردیم فقط یه اشاره کوچیک میکنم که افراط در خوردن هر چیز باعث بروز مشکل میشه.

من که در خوردن ماست و سایر غذاهای سردی به شدت افراط میکردم.

من با مریم به شدت موافقم . من خودم هر موقع ماست می خورم مخصوصا زمانی که ترش باشه یه نیم ساعت بعدش چنان دلشوره ای می گیرم که نگو انگار همین الان می خوان بیان بهم خبر بدن تموم فامیلت با هم مردن .rolleyes این وضع تا زمانی باقی می مونه که یه چائی نباتی چیزی بخورم . اون موقع فوری خوب می شه
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم ... که دل به دست کمان ابروئیست کافر کیش
 تشکر شده توسط : شفا یافته
#30
(2010/09/28, 06:37 PM)mojtaba2iran نوشته است: ولی من اصلا انسان حساسی نیستم و به سختی چیزی منو تحت تاثیر قرار می ده . اگه فقط یه نمونه اش رو براتون بگم فکر می کنید من آتیلا یا نرون هستم . پس شرمنده . شاید به خاطر طرز تفکرمه . به قول مادرم که می گه اون موقع که همه توی صف چیزهای دیگه بودن تو یکی تو صف بیخیالی بودی .

تقریبا چند بار باهات صحبت کردم ... خودتم میدونی که سر چی عصبانی بودی
اصلا آدم بی خیالی نیستی ...
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2

  
  •  قبلی
  • 1
  • 2
  • 3(current)
  • 4
  • 5
  • ...
  • 10
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  نحوه برخورد با فرد مبتلا به ام اس sori3880 15 11,223 2014/10/12, 03:40 PM
آخرین ارسال: movahedi



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست