[paeazan]

mamnoon baraye axa axaye khoshmazeye gozashtidddddddddddddd

کسی حق نداره حرفشو عوض کنه دختره و حرفش
خودت گفتی که دست تو خورد به دوغ و دوغ نازنین من ریخت
حالا که به روت آوردم و میگم چرا یکی دیگه برام نخریدی میگی دست خودم خورد به دوغم و ریخت؟
اصلا حرفت قبول نیست

زهرا دستت خورد بش ریخت رو لباسمممممممممممممممم
تو گفتی من ریختم من جواب مثبت دادم م م م که بخندیممم
نمیدونم چرا نه گفتن سخته برامممم
ولی ولی حالا که هوامو نداری رفاقت تعطیله0
من اینجا تصحیح میکنم من دوغ رو رو شلوار نازنین خودم نریختم بعضیا زدن به دوع
دوع 90 درجه شد رو میز و لباس من دوغی شد بوی عطر دوغ گرفتم
جا داره بگم اگر ربخته بودمم بازم برات دوغ نمیگرفتم برا دفع بعد گفته باشمممممممممم میخوام به دوغ خانواده روت بریزممممممممم
عزیزیییییییییییی دوستدار تو شاد...

پس اینطوریاس آره؟
همگی دفعه ی بعد نفری یه دوغ خانواده مهمون من امااااااااااا یه شرط داره شرطشم اینه این شادوغمگین پیش من بشینه
آخ جون شرط رو بپذیرین و بگین دیدار بعد چه موقعس؟
فقط لطفا اونی که دیر کرد این بار هم دیر بیاد تاااا کنار خودم، بقول شکیب روی پای خودم بنشونمت

ضمنااااااا میگن دروغگو کم حافظست راست گفتن ، من نگفتم تو ریختی گفتم " دست من خورد بهش؟ " تو هم گفتی " نه دست من خورد بهش "
ضمنا حالا هرچی دختره و قولش تو نمیتونی حرفت رو عوض کنی

[paeazan]

عجب شانسی آوردم که با ساندویچ و اون پیتزای خوشمزه ی حدیث هیـــــــــــــــــــــچیم نشد.مخصوصا با اونهمه هله هوله هرچند من از امیال نفسانیم جلوگیری کردم و هله هوله خاصی نخوردم
امروز با یه کوبیده ی خیلی حوشمزه بلایی به سرم اومد که هله هوله هم چیز خاصی نخوردم بیرون، نمیدونم چم بود

---

علی کوچولوی خودمون به باباجونت بگو اینــــــــــــــو

تزئینات سن در همایش بادکنک بود.بعد از اتمامش دم در دیدم یه دختر بچه یه عالمه بادکنک دستشه منم که یه بادکنک صورتی روی سن بهم چشمک میزد و علی خواست جان فشانی کنه بره برام بیاردش و من گفتم دکترها دارن صحبت میکنن، اون دختربچه رو که دیدم گفتم 1 بادکنک بهم میدی؟ اون هم عجب دست و دل باز بود گفت کدومشو میخوای؟ من هم نارنجیشو برداشتم
بابای علی در ماشین که از همایش میرفتیم به سمت فست فود برای دیدار، میگفت تو بادکنک دوس داری؟ خب میریم یه عالمه برات میخریم که مثل آوای باران بگیری در دستت
علی به بابات بگو که من بچه های آوای باران رو شبیه سازی کردم و دیگه خیالش راحت باشه

[paeazan]

توجه توجه بالاخره انتظارها به پایاااااااان رسید و این هم عکس دیدار ام اس سنتری خوزستانیها در اهواز

[hamid]

پلیز معرفی

[paeazan]

شما که عکسهای دیدارهاتون رو معرفی نمیکنین اما باشه چون سبزی معرفی میکنم

از راست به چپ:
علی،پاییزان،حدیث،نرگس،کارون و نوشین

چند نفر دیگه هم در دیدار بودن که در این عکس نیستن.این عکس رو با اجازه ی بچه ها گذاشتم

[maryam.N]

من از اونجایی که خیلی باهوشـــــــــــــــــــــم
حدیث و زهرا و علی و شناختم

[hamid]

خوب نام کاربری ها رو هم بگو !!!!

[nahid]

منم چون خیلی باهوشم علی و زهرا و حدیث و کارون رو شناختم
راستی ارتباط چاکلز با ام اس ( سنتر ) چی بوده ؟

[paeazan]

علی ، زهرا ، حدیث ، نرگس ، کارون ، نوشین

[paeazan]

چاکلز عشق منه ارتباط بیشتر این ناهید جون؟